مهدی فردوسی مشهدی، دین‌پژوه و مبتکر طرح الهیات برای کودکان، به طور ویژه فعالیت خود را بر حوزه کودک و نوجوان متمرکز کرده و پژوهش‌های زیادی در زمینه نقد و نظریه ادبیات کودک و الگوهای نقد ادبیات دینی انجام داده است؛ پژوهش‌هایی که می‌توانند پاسخگوی خیلی از ابهام‌ها در این زمینه باشند.

پیچ و خم اقتباس ادبی برای کودکان و نوجوانان

او درباره جمع‌آوری آثار ادبیات مکتب‌خانه‌ای نیز فعالیت‌هایی را به انجام رسانده است که جمع‌آوری مجموعه «عاق والدین» از انتشارات مدرسه، از همین آثار است. در همین رابطه با او به گفت‌وگو می‌نشینیم.

آیا آموزه‌های دینی موجود در ادبیات کهن و مکتب‌خانه‌ای می‌توانند مورد پسند مخاطب کودک و نوجوان امروز باشند؟

 اگر مقصود از ادبیات کهن «ادبیات کلاسیک» باشد، آن را هم‌معنا با «ادبیات مکتب‌خانه‌ای» نمی‌توان خواند. البته به گفته ایتالو کالوینو، نویسنده ایتالیایی قرن بیستم که ۱۴ تعریف در این ‌باره را در کتاب چرا باید کلاسیک‌ها را خواند گرد آورده است، همه آثاری که از سه ویژگی قدمت، اهمیت و سبک برخوردارند، کلاسیک به شمار می‌روند. بر پایه این ویژگی‌ها، شاید برخی از آثار مکتب‌خانه‌ای هم مصداق مفهوم کلاسیک باشند. از دید من این دو اصطلاح هم‌معنا نیستند، اما اکنون با تسامح آن‌ها را یکسان فرض می‌کنم.

کلیدواژه «پسند مخاطب» در پرسش شما، محور اصلی پاسخ من است؛ زیرا بنا بر تعریف، مصداق ادبیات کودک و نوجوان اثر مکتوبی است که مخاطب کودک و نوجوان آن را «خوش می‌دارد»؛ یعنی می‌پسندد و می‌خواند و پسند و ناپسند مخاطب، از تناسب و عدم تناسب محتوای اثر سرچشمه می‌گیرد؛ یعنی اگر نوشته برای خواننده متناسب باشد یا متناسب بشود، خوانده خواهد شد و به اصطلاح مخاطب با آن «ارتباط برقرار می‌کند». بی‌گمان اگر متون دیروزی به شکل خام به مخاطب امروزی عرضه شود، ارتباطی با آن‌ها صورت نمی‌گیرد. بنابراین، اقتباس از آن آثار با همه گونه‌هایش و متناسب با مخاطب امروز، گریزناپذیر است.

این مناسب‌سازی باید به چه شکلی صورت گیرد؟

 من این تناسب را با توجه به ذهنیت مخاطب به چهار دسته گویشی، گرایشی، خواهشی و دانشی تقسیم می‌کنم؛ نکاتی که عرض خواهم کرد، چکیده‌ای از طرحم درباره «الگوی اقتباس از آثار ادبی کلاسیک» است.

مقصود از «تناسب گویشی»، سازگاری زبانی است. زبان را می‌توان دریچه ورود به جهان اثر خواند که نباید تنگ و پیچیده باشد. هر دسته از مخاطبان، ادبیات ویژه‌ای را می‌پسندد و نمی‌توان ادبیات گفتاری خاصی را معیار تام و مطلق همه آثار دانست. انواع اقتباس‌ها از آثار قدیم به انگیزه سازگار کردن آن‌ها با زبان و ادبیات مخاطب معاصر صورت می‌گیرد. برای نمونه، مرحوم مهدی آذریزدی که از آثاری مانند کلیله و دمنه، قصه‌های شیخ عطار، مثنوی معنوی مولانا و گلستان و بوستان سعدی اقتباس کرد، به این نکته تصریح می‌کرد: «من قصه‌ها را با انشای ساده نوشتم تا دانش‌آموزان دبستان هم بتوانند آن‌ها را بخوانند». از این ‌رو، حاصل کار او را «بازنویسی» می‌نامند؛ یعنی دوباره‌نویسیِ زبان کهنه دیریاب به زبان تازه آسان‌یاب.

مقصود از «تناسب گرایشی»، همترازی سطح عاطفی اثر با سطح تجربه احساسی ـ عاطفی مخاطب است. پری نودِلمن، نویسنده و پژوهشگر کانادایی ادبیات کودک، پس از اشاره به ۱۵ عنصر لذت‌بخش اثر ادبی، تأکید می‌کند شماری از آن‌ها لذت‌های عقلی‌اند؛ یعنی لذت‌هایی که از طریق درک، فهم و کشف فراهم می‌آیند. تناسب متن مقتبَس از این دید، به معنای هم‌افقی سطح عاطفی آن با تجربه عاطفی مخاطب است.

مقصود از «تناسب خواهشی»، سازگاری سطح محتوای اثر ادبی با سطح آرزو (Will)، خواسته (Want) و نیاز (Need) مخاطب کودک است. مخاطب هنگامی می‌تواند با اثر ارتباط برقرار کند که اثر، نیاز او را از میان ببرد و به اصطلاح او را در «حل مسئله» توانا کند یا خواسته‌های او را برآورَد. بنابراین، اگر متن مقتبس با نیازها (ملزومات) و خواسته‌های (مطلوبات) مخاطب نسبتی نداشته باشد، متناسب نخواهد بود. 

مقصود از «تناسب دانشی»، همسویی درون‌مایه اثر ادبی با سطح شناختی مخاطب کودک است. هم روان‌شناسان پیرو پیاژه هم روان‌شناسان پیرو ویگوتسکی معتقدند توانایی‌ها و ساخت‌های شناختی کودک به تدریج فراهم می‌شود، به هر روی، سطح اندیشه‌ایِ اثر باید با سطح شناختی مخاطب متناسب باشد.

پس نویسنده‌ای که دست به اقتباس می‌زند باید به این چهار حوزه توجه داشته باشد؟

 بله، «اسلوب»، «عاطفه» و «خیال و اندیشه» عنصرهای اثر ادبی‌اند که به ترتیب با حوزه‌های «گویشی و خواهشی»، «گرایشی» و «دانشی» متناظرند. بر پایه این مقدمات، مثالی را خدمتتان عرض می‌کنم. مرحوم آذریزدی نمونه‌های متناسب بسیاری در کارنامه‌اش دارد، اما برای روشن شدن مقصودم، نمونه‌ای نامتناسب برای کودک از بازآفریده‌های ایشان ذکر می‌کنم.

عطار در الهی‌نامه داستان درویشی را آورده که عاشق دختر پادشاه شد و مرحوم آذریزدی داستان را با عنوان «عشق گدا و دختر سلطان» بازنویسی کرده؛ یعنی تبدیل درویش به گدا به انگیزه متناسب‌سازی گویشی صورت گرفته و زبان داستان هم از این دید متناسب شده است.

موضوع داستان «عشق» به معنای «Eros» و درون‌مایه‌اش، «بی‌نیازی معشوق» است. دختر شاه به گدا لبخند می‌زند و او می‌پندارد که عشقی دوسویه میان آنان است.

اگر مقصود از «بچه‌های خوب» کودکان باشد، این موضوع از دید گرایشی و خواهشی برای آنان متناسب نیست؛ زیرا عاطفه عشق و طلبِ وصال به معشوق، در فهرست گرایش‌ها و خواهش‌های آنان نیست. به همین سبب بازنویس حکایت را با توضیحی درباره مفهوم «عشق» آغاز می‌کند که در متن اصلی (پیش‌متن) نیامده و این مفهوم‌شناسی به انگیزه ایجاد تناسب دانشی صورت گرفته است.

نظرتان درباره مخاطب نوجوان چیست، آیا این اثر می‌تواند برای مخاطب نوجوان مناسب باشد؟

 البته اگر مخاطب این داستان «نوجوان» باشد، آن را می‌توان داستان متناسبی برشمرد و از قضا با توجه به فراگیری پدیده «مالیخولیای رومانتیک» در جامعه ما (کمتر نوجوانان و بیشتر جوانان) که به انواع انتقام‌ها مانند اسیدپاشی می‌انجامد، با اوضاع و احوال مخاطب نسبت و تناسب دارد.

درون‌مایه داستان پیش‌متن، مفهوم عرفانی «استغنای معشوق» و شأن نزولش، این بیت است:

خنده گل گرچه در کارَت کشد

 روز و شب در ناله زارَت کشد

 عطار در پایان داستان از تمایز «بر کسی خندیدن» و «در کسی خندیدن» سخن می‌گوید که اولی ریشخند است و دومی لبخند. معشوقی که عاشق را ریشخند می‌کند، علاقه‌ای به او ندارد، اما عاشقِ دچار به مالیخولیا، شاید این ریشخند را لبخند بپندارد. اثر بازآفریده؛ عشق و شیفتگی پسر تازه‌بالغ فیلم «مالِنا» را تداعی می‌کند و چنان‌که عرض کردم، نزد مخاطب نوجوان فارسی‌زبان، مقبول می‌افتد و در نظر

می‌آید.

البته به این نکته توجه کنید! رویکرد عطار و آذریزدی هر دو، تعلّمی و تذوّقی است؛ یعنی پندآموزانه و برانگیزاننده. هر دو مستقیم نتیجه را در چشم مخاطب فرو می‌کنند و زیر «تحول قهرمان» خط می‌کشند، اما اگر این رویکردها جای خود را به رویکرد «تفکری» بدهند و داستان‌ها با پرسش و فراخوان مخاطب به درنگ و اندیشیدن و واگذاری استنتاج به خود مخاطب پایان یابند، از اثربخشی بیشتری برخوردار خواهند

بود.

از نظر شما این اثر را می‌توان در حیطه ادبیات دینی قلمداد کرد؟

 درون‌مایه داستان تمثیلی پیش‌متن، ظرفیتی برای بازآفرینی داستانی با موضوع «الهیات برای کودکان» دارد که البته در بازآفریده معطل و مسکوت مانده است؛ زیرا درون‌مایه‌اش آیه پانزدهم سوره فاطر است (وَ الله هُوَ الْغَنِیُ الْحَمِیدُ) و بازآفرینی آن با رویکرد تفکری (نه تعلمی) از طریق شبیه‌سازی داستانی، زمینه را برای درک و فهم (نه سپردن به حافظه) ویژگی بی‌نیازی خداوند فراهم می‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.